سیمای فرزانگان گلپایگان(15) « سعید نخعی گلپایگانی »
مروری برزند گی نامه آخوند ملامحمدتقی معراجی گلپایگانی (رحمة الله علیه)
آیة الله آخوندملامحمدتقی گوگدی فرزند حاج محمدرضا معراجی،که ازبزرگان ودانشمندان وفقهای زمان خود می باشد درگوگد درخانواده ای مذهبی متولد شد ، ازآنجاکه خانواده او تاحدی تمکن مالی داشته ومتدین هم بوده است درصدد برمی آیند که تنها فرزند ذکورشان را تشویق وترغیب به فراگیری علوم د ینی
نمایند درنتیجه ایشان به این مسیر هدایت گشته وبه فراگیری علوم دینی می پردازد پس ازسپری کردن تحصیلات اولیه حوزوی وفراگیری علوم مقدماتی ، رهسپارنجف اشرف گردیده ودرآنجا ازمحضربسیاری ازاساتید فن استفاده نموده وبه خاطرذوق وپشت کاروعلاقه به فراگیری علوم آل محمدصلوات الله وسلامه علیهم اجمعین پس ازچند سال به درجات علمی بالایی واجتهاد نایل آمده وازشاگردان مبرز مرحوم آخوند خراسانی ومورد توجه ایشان گردیداست.
پس ازمدتی چون تنها فرزند ذکورحاج محمدرضابوده بنا به خواسته والدین خود وعلی رغم این که دوستان ایشان ،وی را ازمراجعت به ایران منع می کننداما این عالم بزرگواربه خاطرامتثال امر والدین که ازاموربسیارمهم است وخداوند اطاعت از آن ها رادرکناراطاعت خود قرارداده قصد مراجعت به ایران می کندوبه گوگد که محل تولد اوبوده برمی گردد، پس ازبازگشت طبق معمول اورا امربه ازدواج می کنندکه درنتیجه بادختر یکی ازمعروفین ومتدینین محل ، بنام آخوندملاعباس ازدواج می کند که حاصل این ازدواج سه پسر به نام های محمدرضا ، محمد وعلم الهدی وچهاردختربوده است.
در این هنگام آقاسیدمحمدباقر (والدمعظم حضرت آیة الله العظمی گلپایگانی ) فوت می کندوازایشان چندفرزندباقی می ماند ازجمله سیدمحمدرضا که درآن وقت حدود10سال داشته ،ایشان وفرزندآخوندملامحمدتقی که اوهم محمدرضانام داشته نزد آخوند به تحصیل مشغول می شوندولی دیری نمی گذرد که محمدرضافرزند آخوند مریض می شود وازدنیا می رود .
درکتاب " نوری ازملکوت " شرح زندگانی حضرت آیة الله العظمی گلپایگانی آمده است:«ایشان – آیة الله گلپایگانی – کتاب "نصاب الصبیان " را درمحضر یکی ازاعاظم گوگد مرحوم آیة الله آخوند ملامحمدتقی گوگدی شروع کرد اماچون این استاد ،دو شاگرد بیشترنداشت به خاطرازدنیارفتن فرزند استاد،کتاب نصاب به پایان نرسید واین درس تعطیل شد.»
گفته شده که آیة الله گلپایگانی هرروز با قرائت فاتحه ایشان راکه علاوه برحق استادی ، سمت پدری درهنگام کودکی وفقدان والد مکرمش داشته یاد می کرده.
سفربه اراک
درموقعی که آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری حوزه اراک راتشکیل دادند ایشان در اراک بوده
وآیة الله حایری از ایشان کاملا احترام می نموده است .
گفته شده درجلسه ای از درس مرحوم شیخ هنگامی که طلبه ها درجستجوی مساله ای بودند ومباحث زیادی راجع به آن مساله داشتند وهیچ کس نتوانسته بود جواب آنرا پیداکند آخوندملامحمدتقی که درآن زمان برای افراد ناشناخته بود می گوید اگراجازه بدهید جواب مساله راعرض کنم ،همگی درحالی که درکمال تعجب بودند گوش می کنند وایشان علاوه برجواب ،آدرس مساله راهم بیان می کند ومی گوید جواب درفلان کتاب است ،آنها به کتاب مراجعه وگفته او راتصدیق می کنند ،بعدخودش رامعرفی می کند.
ایشان باوجوداین که دراواخرعمر نابینا شده بودند دست از تدریس برنداشته وتاآخربه درس وبحث وتدریس پرداختند.
دوویژگی این عالم بزرگوار
این عالم فرزانه وهمچنین سایرعلماء همواره الگوهایی ارزنده وتاثیرگذاردرجامعه بوده ونقش به سزایی درسازندگی اقشارمختلف به خصوص نسل جوان داشته اند،همان گونه که پیامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم برای مردم الگووسرمشق نیکویی بود که قرآن می فرماید «لَقَدکانَ لَکُم فِی رَسُولِ اَللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ[1].»پیامبردرتمامی مراحل زندگی الگووسرمشق انسان ها بوده است،علما ء هم همین نقش راداشته ودارند؛آن ها باپیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وجانشینان آن حضرت ، راه وروش بهترزیستن را به بشر آموختند ه اند ودراین راه زحمات وتلاش های فراوانی انجام داده اند ورنج ها کشیده اند ،بعضی از آن ها برای آزادی انسان ها ونجات جامعه حتی جان عزیزشان را فداکردند ، این است نقش عالم درجامعه.
درزندگی این عالم وارسته دو ویژگی بیشتربه چشم می خورد که باید همواره موردتوجه جوانان ونوجوانان خصوصا طلاب واهل علم قراربگیرد.
1 – اطاعت واحسان نسبت به والدین
خداوندمتعال مساله مهم توحید ونیکی به پدرومادررا سرآغازیک رشته احکام مهم اسلامی دانسته ومی فرماید : « وَقَضی رَبُکَ اَلاّتَعبُدوااِلاّاِیّاهُ وَبِالوالِدَینِ اِحسانا [2]؛پروردگارت فرمان داده جزاورانپرستید وبه پدرومادرنیکی کنید.» ودرسه جای دیگرازقرآن کریم (سورهای بقره آیه83 ونساء آیه36 وانعام آیه 151 ) به این امرمهم اشاره وتاکید می فرماید.
این عالم وارسته به خاطراطاعت ازفرمان الهی واحسان به والدین ،نجف اشرف یعنی آن مرکزمهم علمی را رهاکرده وبه موطن خودبازمی گردد،باوجودی که مورد عتاب وسرزنش هم بحثیهای خود ودوستان قرارمی گیردواگر درآنجا می ماند وبه ادامه تحصیل می پرداخت به واسطه مراتب علمی وایمان وتقوا می توانست درردیف اول اززعمای حوزه نجف اشرف قراربگیرد.
2 – اهمیت به فراگیری علم ودانش
همان گونه که گفته شدایشان تاپایان عمربا وجوداین که نابینا شده بودنداما ازدرس وبحث وتدریس بازنمانده وبه این امرمهم اهتمام می ورزیدند زیرا فرا گرفتن علم موجب هدایت بشرودوری ازجهل وظلم وکفراست. درمکتب اسلام علم وعالم احترامی ویژه دارد ، زیرا در این مکتب ازعالمان ،که رهنمایان وهادیان اندیشه بشرهستند بهترین تمجیدها وتکریم ها شده است که این امربدون حکمت نیست ، چون منشاء بیشترگرفتاری های بشر ریشه درجهل ،کفروبی دینی وظلم دارد که انسان بدون رهایی از آن ها به سعادت نمی رسد ،انسان برای رسیدن به سعادت وکمال به دو ویژگی اساسی یعنی ایمان وعلم نیازمند است واین دوهمان چیزی هستند که درعالمان دینی متبلوراست . علماء ودانشوران دینی هم چون خورشید فروزانی هستند که می درخشندومردم از روشنایی آن ها بهره می برند.
پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه آله وسلم فرمودند:« اَلعُلَماءُ مَصابیحُ اَلاَرضِ وَخُلفاءُ الاَنبیاءِ وَوَرَثَتی وَوَرَثَةُ اَلاَنبیاءِ[3]؛ عالمان چراغ های نورآفرین زمین وجانشینان پیامبران ووارثان من ودیگرانبیای الهی اند.»
درجایی دیگرحضرت فرمودند:« اِنَّ مَثَلَ اَلعُلَماءِ فِی اَلارضِ کَمَثَلِ النُّجُومِ فِی السَّماءِ یَهتَدی بِها فِی ظُلُماتِ اَلبَرِّوَاَلبّحرِفَاذا طُمِسَت اوشَکُ اَن تَضلَّ اَلهُداة[4]؛ مثل علما درزمین،مثل ستارگان درآسمان است ، که مردم با ستارگان درتاریکی های زمین ودریا راه را می یابند و زمانی که ستارگان درآسمان به خاموشی بگرایند زمینه گمراهی وسردرگمی زمینیان فراهم می شود ودرصورتی که جامعه ازوجودعالم بی بهره گردد اسباب گمراهی انسان ها فراهم می آید.»
وفات ومحل دفن
این عالم بزرگوار پس ازسال ها تدریس وخدمت به مردم وترویج شرع مطَّهرسرانجام درسال 1352هجری قمری دعوت حق رالبیک گفت وبه جواررحمت ایزدی پیوست ودرمقبره ای درقبرستان نو شهرمقدس قم که مرحوم آیة الله آقاشیخ محمدسعید گلپایگانی مدفون است به خاک سپرده شد .
---------------------------------------------
برگرفته ازدانشمندان گلپایگان ، ج1 ، ص190..
سعیدنخعی گلپایگانی
نهضت مشروطه
بعدازاین که درایران قیامی برای ازبین بردن استبداد وبه وجودآوردن مشروطیت به وقوع پیوست ودراین رابطه قوانینی تدوین گردید،شیخ فضل الله نوری به این مطلب پی برد که بعدازتمام جان فشانی ها وتحمل زحمات درراه ایجادمشروطه ،هدف اصلی از این قیام که وضع قوانین اسلامی برای اداره مملکت بوده تامین نشده ومشروطه از راه اصلی خودمنحرف گردیده است وتعدادی ازغرب زدگان قوانینی ازکشورهای اروپایی گرفته وباقوانین اسلامی مخلوط کرده اند،اینجا بودکه مرحوم شیخ به صراحت قیام کرد وگفت مامشروطه ای می خواهیم که مشروعه هم باشد یعنی کلیه قوانین آن براساس اسلام پی ریزی شده باشدومن به جهت تعهد اسلامی که دارم با این نوع مشروطه مخالفم وآن راحرام می دانم،او همراه با دیگرعلمای بزرگ ومشهورمانند:حاج میرزاحسن آشتیانی[11]،سیدعبدالله بهبهانی،آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی گام برداشت وبه مخالفت خود پافشاری نمود.
ازطرفی پیراستعمار یعنی انگلیس به خاطرشکستی که درجریان تنباکوازروحانیت خورده بود به فکرانتقام بود،ازاین رو به فکرافتاد تاباکشتن شیخ فضل الله – که شاگرد فاتح تنباکوبود ودرجریان آن نهضت ،نقش مهمی داشت - روحانیت را تضعیف کند،لذا تصمیم گرفت تا باغوغاسالاری این گونه وانمودکند که شیخ مخالف مشروطه وسدّ راه آزادی وطرفداراستبداداست وباید کشته شود، در این بین برخی ازافرادمانند محمدعلی شاه وامام جمعه واطرافیان آن ها برای حفظ جان خود به سفارتخانه های بیگانه پناه بردند وجان خودرانجات دادند،اماشیخ هرگزاین ننگ وعار رابرخودنپسندید وباکمال شهامت گفت«اسلام فعلا یک قربانی می خواهدوچه سعادتی است که این قربانی من باشم».
اودر این ایام پرخطرهمچنان درب خانه خودرا بازگذاشت وبه گفتن درس واقامه جماعت وکارهای روزمره زندگی ادامه داد ولی لحظه به لحظه به خطرنزدیکتر می شد،دراین اثنا پیشنهاداتی خیرخواهانه به شیخ داده می شدازقبیل این که مصلحت است که شمامخفیانه ازتهران خارج شده وبه عتبات عالیات بروید،ایشان درجواب فرمودند:فرارننگ است ومن این کار رانخواهم کرد،ویابه ایشان پیشنهادگردیدکه اجازه بدهید پرچم سفارت دولت عثمانی یادولت روس یاسایردول رابالای بام منزل شمانصب کنیم که در این صورت باحمایت آن دولت ازخطرمصون خواهیدبود،ولی ایشان درجواب فرمودند من زیرپرچم ولایت امیرالمومنین علیه السلام زندگی کرده ام وهرگززیرپرچم کفرنمی روم«وَلَن یَجعَلَ اَللهُ لِلکافِرینَ عَلَی اَلمُومِنینَ سَبیلاً[12]؛خداوندهرگزراهی برای تسلط کفاربرمسلمانان قرارنداده است.» بعد فرمودند«من راضی هستم که صدمرتبه کشته شوم وزنده گردم ومسلمین وایرانیان مرا مثله (قطعه قطعه )کنند ولی به کفار پناهنده نشوم»لذا به استقبال شهادت وحکمی که ازطریق سیزده نفرازافراد به اصطلاح انقلابی که سیزدهمین آن ها شیخ ابراهیم زنجانی بود که به عنوان فقیه در آن جلسه ،فتوابه کشتن شیخ فضل الله داده رفت، از این که یک نفر روحانی به عنوان فقیه وحاکم جلسه دادگاه فتوابه کشتن شیخ می دهد نیز مطالب بسیاری ازوضع آن عصر ونقشه های دشمن معلوم می شود، سرانجام شب یازدهم ماه رجب1327ق عده ای ازافرادمسلح به فرماندهی یوسف خان ارمنی معروف به یِپرِمِ ارمنی به خانه شیخ ریختندواو رادستگیرنموده ویکسره به اداره نظمیه درمیدان توپخانه(میدان امام خمینی فعلی)بردندودرروزسیزده رجب روز میلادامیرالمومنین علیه السلام در حالی که درمیدان توپخانه جمعیت موج می زد وعده ای دربین جمعیت زارزارگریه می کردندازطرفی جمعیت انبوهی که درآنجاجمع آمده بودندواطراف میدان راحدود یکهزاروپانصدژاندارم ارمنی محاصره نموده بودند ودرمیان همه آن ها میرزامهدی پسرشیخ به رقص وپایکوبی مشغول بودند اورا کنارچوبه دارقراردادند ودرآن لحظه آخر،ایشان این آیه راتلاوت کردند که می فرماید«فَسُتَذکُرُنَ ما اَقُولُ لَکُم وَاُفَوِّضُ اَمرِی اِلَی الله اِنَّ الله بَصیرٌبِالعِبادِ[13]» یعنی بعدازمن متذکر می شوید که من چه می گفتم من کارخود را به خداوند واگذارمی کنم که خداوند به بندگان خود بصیر وبینا است،سرانجام او را به دار زدند،انتخاب آن روز به این جهت بودکه به مردم بگویند امروز که روزمیلادوجشن وشادی شمااست ما باکشتن یک مرجع ازمراجع دینی ،روز شادی شمارا به عزا تبدیل می کنیم واز طرفی خواستند به این وسیله قدرت خود را به مردم نشان دهند ،حکم اعدام اودرتهران وسراسر ایران انعکاس عجیبی پیداکرد وبر رعب ووحشت مردم افزود،ازطرفی بین مردم شایع کردندکه علمای نجف باقتل شیخ موافقت دارندومعتقدند که اومفسد است وباید مفسد را ازمیان برداشت[14].
آیة الله العظمی حاج آقاعلی صافی گلپایگانی درمصاحبه ای[15] در این مورد فرموده است «درباره شیخ فضل الله نقل است که هنگام بردن ایشان به طرف محکمه دروغینی که توسط شیخ ابراهیم زنجانی درست شده بود ، به ایشان گفته بودند که آقای آخوند[16] گفته این کار رابکنید،مرحوم شیخ فضل الله گفته بود بگذارید من با آن ها حضوراً صحبت بکنم،گفتند:می خواهی صحبت کنی وآن ها را فریب دهی ،مقصود این که معلوم نیست خبرها چگونه وبه چه صورت نزد آن ها مطرح می شد» درقسمت دیگراز مصاحبه ایشان راجع به فوت مرحوم آخوند خراسانی آمده است که «شنیده ام که ایشان را مسموم کردند ،بعید هم نیست که چنین باشد،شخصی که اول شب زنده بوده وبه درس وبحث مشغول است وفرداصبح هم از دنیا می رود ،مهمتر این که مشروطه درست شده انگلیس بود،بنده خودم ازآقا ضیاء دری که در تهران بود شنیدم که می گفت: وقتی مردم در سفارت انگلیس جمع شده بودند به من که شاگردان زیادی داشتم گفتند شما باشاگردان به اینجا تشریف بیاورید، می گفت خودم رفتم تاببینم وضعیت چگونه است ،در سفارت که به راهرو رسیدیم یک زن انگلیسی که درسفارت انگلیس داخل درشکه بود ، ما را که دید پیاده شد وجلوآمد وگفت:شما چه می خواهید؟گفتیم ما مشروطه می خواهیم، زن گفت: ماکه مشروطه خواستیم با همه علماء وکشیش ها یمان دشمن شدیم وآن ها را از بین بردیم ، بعد گفت یک آدم بی غیرتی هم آنجا حضور داشت که گفت:ما هم حاضریم این کار رابکنیم ، حتی اگر امام زمان هم باشد حاضریم ، می گفت وقتی این ها راشنیدم برگشتم.»
مرحوم آخوندملامحمدجوادصافی نقل فرموده بودندکه درزمانی که مجاهدین(مشروطه خواهان)تهران رامسخرکرده بودندومستبدین- چه آنان که اصولابامشروطه مخالف بودند،یا آنها که آن رادرچارچوب اسلام وبه قول خودشان چون شیخ شهید مشروعه می خواستند – مورد اذیت ودستگیری وتروربودندومقاومتشان ازبین رفته بود.در آن موقع شیخ درمنزل خود تحت محاصره بود ومن شخصاً باتوجه به این که مستبدین درموقع تسلط خود مرحوم سیدعبدالله بهبهانی راتبعید کردند این احتمال رامی دادم که مجاهدین نیز نسبت به ایشان بیشتر ازتبعیدعمل نکنند(هرچند بسیاری از افراد احتمال اعدام را خطرجدی می دانستند)
آیة الله العظمی حاج آقا علی صافی درمصاحبه ای با مجله آموزه به نقل ازمرحوم والدشان فرموده بودند« هنگامی که مشروطه را از دست متدینان واهل علم گرفته بودند ومجاهدان تهران را فتح کردند،من با حاج شیخ خیلی مراوده داشتم اما دیگر نمی شد به راحتی پیش او رفت ،آقایی آمد وگفت من کاغذی دارم وحاج شیخ باید آن را امضاء کند،نامه هم از طرف مرحوم نجم آبادی بود،من گفتم که ملاقات ممنوع است ونمی شود اورا دید ،اوهمچنان اصرارکرد ومن کسی را می شناختم که به
وسیله او می توانستم به نزد شیخ فضل الله بروم، به او گفتم:از آقاوقت بگیر،بعد مرحوم شیخ فرموده بودند که بعد از نماز مغرب وعشاء اینجا بیایند، می گفت:من به منزل ایشان رفتم ،ابتداء به کتابخانه بزرگ وبعد به اطاق بزرگی وارد شدم که تاکنون آنجا نرفته بودم در آنجا کتاب های زیادی بود،دیدم مرحوم حاج شیخ نشسته وچیزی هم زیرش انداخته است ودستش را به پایش می مالد وناراحت است ،چون به ایشان حمله کرده وتیری به پایش زده بودند،از من پرسید که چه خبر است؟ من می خواستم به مرحوم حاج شیخ بگویم که مثلا ممکن است به ایشان توهین کنند یا اذ یت نمایند واصلا احتمال نمی دادم که اتفاق هایی روی دهد واو را دار بزنند، فکر می کردم مثل زمان محمدعلی شاه که مرحوم بهبهانی رابه کرمانشان تبعید کرد ایشان را هم تبعید کنند.برای این که مطلب را بگوییم،گفتم:شنیدم به کالسکه یکی از دولتی ها حمله کردند واو خودش را پنهان ساخته و وقتی به منزلش رفته،بیرقی بر سردرب منزلش زده ومحفوظ مانده است،مرحوم حاج شیخ متوجه شد که چه میخواهم بگوییم،بنابر این گفت:می گویی من هم این کار رابکنم؟ من گفتم اگرقرار است به شما ضرری برسد وتوهینی بکنند شاید اشکالی نداشته باشد، ایشان فرمودند:من باشما مباحثه می کنم که این کار را بکنم یانه؟ بعد فرمودند:من در نظر خارجی ها از علمای طراز اول مسلمانان وشیعه محسوب می شوم واگراکنون بیایم وبه سفارت خارجی ها پناهنده شوم ،این پناه بردن تشیّع واسلام به آنان است،پس دراینجا شخص من مطرح نیست ،اما اگر بیایند وتوهین کنند،خوب بیایند مرا بگیرند،دیگر بالاتر ازکشتن که نیست،بیایند مرا بکشند ،من یک نفرهستم ،من ابداً حاضر به این کارها نیستم ،مرحوم والد می فرمود:این ملاقات آخربود که سه چهارشب بعد او را گرفتند وبه شهادت رساندند.رحمة الله علیه»
حضرت آیة الله العظمی حاج آقالطف الله صافی گلپایگانی در این مورد این گونه آورده اند که «محکمه ای که مرحوم شیخ فضل الله را محاکمه می کرد زیر نظر یک هیأتی بود که یکی از اعضای آن مرحوم سید محمدامام زاده بود که علی رغم این که به مشروطه خواهان گرایش فکری داشت اما بانحوه رفتار آن ها با شیخ موافق نبود. مرحوم امام زاده از دوستان مرحوم پدرم بود وتا آخر هم با ایشان روابطی دوستانه داشت وبه همین علت نسبت به ما که فرزندان ایشان بودیم نیز لطفی خاص داشت .پدرم نقل می کردند در روزی که عصر آن روز،شیخ را بر دار زدند – البته تا قبل از وقوع این حادثه هیچ کس به شکل قطعی احتمال آن را نمی داد – به خانه مرحوم امام زاده رفتم وایشان بسیار گرفته وناراحت بود .صحبت شیخ را پیش کشیدم واز روندمحاکمه ایشان اظهار نگرانی نمودم وگفتم ظاهرا قصد تبعیدایشان را دارند ایشان گفت که خداکند قصه به همینجا ختم شود اما آنطور که قرائن نشان می دهد مجازاتی بزرگتراز این را برای ایشان در نظر دارند در همین اثناء کسی ازسوی محکمه آمد وبه ایشان گفت تشریف بیاورید محکمه ، ایشان به آن فرد اعتنایی نکردند واو رفت پس از لحظاتی برای بار دوم آمد واز ایشان خواست که به محکمه برود اما باز هم ایشان قبول نکرد او برای بار سوم آمد گفت چرا تشریف نمی آورید همه منتظر شما هستند،مرحوم امام زاده با عصابانیت به او پاسخ داد چرا دست از سر من بر نمی دارید ؟ من با این کارها مخالفم ... پس از گذشت مدتی از خانه امام زاده بیرون آمدم ودر راه بازگشت در خیابان ناصری ،ملامحمد حسن طالقانی که از بزرگان اصحاب شیخ فضل الله بود را دیدم واز ایشان در مورد وضعیت شیخ سوال کردم در همان احوال که ما دو نفر در حال صحبت بودیم ناگهان شیخی باوضع پریشان وضجه کنان ،آقای طالقانی را صدازد وگفت : لحظاتی قبل شیخ را به دار زدند ومن که در میدان توپخانه بودم آن صحنه را مشاهده کردم .[17]»
بازگشت به گلپایگان
پس از شهادت شیخ درسال1327هجری قمری وتغییر اوضاع به نفع دشمنان دین ایشان دیگر تاب وتوان دیدن آن وضعیت وتسلط « یپرم خان ارمنی وسرداراسعد بختیاری ومحمد ولی خان تنکابنی» رابر اوضاع نیاورده لذا از طریق قم واصفهان به گلپایگان بازگشتند.
حضرت آیة الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی فرموده بودند«مرحوم پدرم پس از شهادت شیخ فضل الله نوری به گلپایگان بازگشتند، دراصفهان روی سوابقی که میان ایشان ومرحوم آقانجفی اصفهانی وجود داشت ونزد آن مرحوم درس خوانده واجازه اجتهاد گرفته بودند خدمت ایشان می رسد درحالی که آقانجفی دربستر بیماری بودند وحال مساعدی نداشتند وهمان بیماری منجر به فوت ایشان گردید ، مرحوم آقانجفی درهمان حال بیماری اصرارداشتند که من حالات شیخ را در روزهای آخر برای ایشان نقل کنم ومن نیز ، از روزهای آخر حیات شیخ ومصائب وشداید آن ایام ومقاومت اعجاب انگیز شیخ را برای ایشان گفتم وایشان گوش فرا داده وبه سختی می گریستند.[18]»
ایشان پس از بازگشت به گلپایگان تا پایان زندگی درآنجا ماندگارشدند واز تمام مناصبی که در انتطارش بود صرف نظرکرد واوقاتش را صرف ترویج دین،نشرمکتب اهل بیت علیهم السلام ،تالیف کتب فقهی ،کلامی واخلاقی وتدریس وتربیت طلاب وتهذیب اخلاق ومبارزه بی امان با انحرافات وبدعت های دینی همانند مبارزه با بهائیت وتصوف ورویارویی باکشف حجاب ومفاسد دوران ستم شاهی ومبارزه باستمگران وقت مثل مکرم الدوله ها وامیرمفخم ها وخوانین ظالم محلی وماموران وحکام دولتی نمود.
1
سعیدنخعی گلپایگانی
1) مبارزه با رژیم منحوس پهلوی
آیة الله آخوند ملامحمدجوادصافی از ابتداء با روی کارآمدن پهلوی اول (رضاخان)مخالف بود و اوراعامل انگلیسها می دانست وبا تمام برنامه های اوهمانند :طرح رئیس جمهوری رضاخانی ، کشف حجاب وهرآنچه که مغایر با شریعت اسلامی بود، سخت مخالفت می کرد وباآن ها مبارزه می نمود.
حضرت آیة الله العظمی حاج آقاعلی صافی درمصاحبه ای بامجله آموزه فرموده بودند:«مرحوم پدرما از همان اولی که رضاخان برسر کارآمد، می فرمود: رضا خان نوکرانگلیس ها است ودروغ می گوید که وابستگی به کشورهای خارجی ندارد.»
ایشان باتوجه به اطلاعات جامعی که ازسیایت های استعماری داشت همیشه مردم را از دسایس بیگانگان خصوصا انگلیسی ها برحذرمی داشت ومی فرمودهیچ گاه گول آن ها را نخورید ودرقالب اشعارذیل این گونه دسایس آن هارابرملاکرده وفرمودند:
انگلیسی درجهان افکنده دام مکر و فن ای خدایا مسلمین را سید و سالار کو
بحرپرموج و بلا دراوج وکشتی درخطر نوحِ کشتی بان در این دریا ی محنت بارکو
صفحه روی زمین بگرفت دجال فتن مهدی صاحب زمان و تیغ آتشبار کو[19]
درجایی دیگردرشرح حال رضاخان وسوابق ننگین وخیانتهاوجنایتها ی او به مملکت وملت ایران ومبارزات ودشمنی او بااسلام ومسلمین اشاره کرده ومی گوید
عجب تر آنکه اندر این میانه رضاخانی که بد ننگ زمانه
به امداد همین اشرار نادان حکومت یافت اندرملک ایران
مگو شه ، ظالمی غدار و فتاک مگوشه،مردکی بی باک وناپاک
چو دیدندش به ظلم وجور،خورسند تملق گو شدندش مردمی چند
پی تحصیل دنیا و ریاست شدندش یار، او را در سیاست
گروهی هم زغفلت چون مریدان ورا گشته دعاگو و ثنا خوان
برابر با خداوندش نمودند خدا و شاه و میهن می سرودند
جهالت تا بحدی کرد طغیان که همتای خدایش کرد نادان...
در این اشعار بنگر ای برادر که چون حق کرده با باطل برابر[20]
الف)مبارزه با جمهوری رضاخانی
رژیم منحوس رضاخانی درهمان بدو ورود، طرح رئیس جمهوری خود را ریخت وتصمیم گرفت که ازعلمای بزرگ به زورامضاء بگیرد،دربروجرد وگلپایگان به سپهبد امیراحمدی که درآن موقع درخرم آباد بود برای این کارماموریت داد ، مرحوم آخوند ملامحمدجواد صافی نه تنها خود با این کارمخالفت نمود بلکه علمای بزرگ دیگر مانند:مرحوم آیة الله آقاشیخ محمد سعید وحاج میرزامحمد باقرامامی را نیز به مخالفت برانگیخت ،که مخالفت آن دو منتهی به ابتلائاتی برای آن ها وهجرت مرحوم آقاشیخ سعید به اصفهان گردید[21].
آیة الله العظمی حاج آقا علی صافی در این مورد آورده اند«وقتی جمهوری رضا خانی اعلام شد،من چهارساله بودم وتاحدودی جمهوری را به یاد دارم،افرادی رابه اطراف فرستادند که مردم رابه رای دادن تشویق کنند ازجمله شخصی را به گلپایگان فرستاده بودند،فرماندار گلپایگان درآن وقت داماد مرحوم آقاسید محمد –امام جمعه تهران – بود،ایشان دردانشگاه تدریس می کرد واز آنجا که پدرما با امام جمعه روابطی داشت وقتی به گلپایگان می آمدبه پدر ماخیلی اظهار ارادت می کرد،وی فرستاده ای را که از تهران آمده بود پیش ما فرستاد وگفت که این چنین شخصی ازتهران آمده است ومی خواهد جمهوری را اعلام کند ومن برای این که خدمتی کرده باشم ، این کار رامی خواهم شما انجام بدهید.پدرم می گوید:لازم نیست،بلکه آنجاچند نفر ازعلماء هستند(چهارنفرکه همه ازبزرگان بودند) اگرآن ها نوشتندوامضاء کردند آن وقت من هم می نویسم،آن ها رفتند وصبح یکی از آن ها با نامه ای آمد که دونفر ازعلماء نوشته وجمهوری را تایید کرده بودند،البته آن دونفرآدم های بدی نبودند، ولی ازساده انگاری نامه نوشته بودند،ایشان می گوید که من چهارنفرگفته بودم ،اما این ها دونفرهستند،آن دونفر، هردو ازبستگان وبزرگان بودند یکی از آن ها مرحوم حاج میرزامحمد باقر بودند – که مرحوم آقای خمینی قدس سره در همین اطاقی که نشسته ایم درباره او می فرمود:درسفری با ایشان بودم ،بسیارخوش صبحت بودند به طوری که خیلی از راه را در رکاب ایشان پیاده می رفتیم وایشان صحبت می کردند ومامتوجه طولانی بودن مسیر نمی شدیم – سرانجام پدر ما نامه را امضاء نکرد، ایشان را اذیت کردند وگفتند که به شیراز تبعید می کنیم ،بعد حکمش را آوردند ونشان دادند ومرحوم پدرم فرمود:برای من هم خیلی بهتراست.»[22]
ب ) مبارزه باکشف حجاب
درسال1313شمسی هنگامی که مساله کشف حجاب مطرح شد ورژیم منحوس پهلوی تصمیم بر این کار گرفت علی اصغرخان حکمت شیرازی که درآن موقع وزیر معارف وفرهنگ ایران بود به شیراز مسافرت کرد ودرجشنی که به افتخار او درمدرسه شاپور منعقد گردیده بودوطبقات مختلف مردم نیز درآن حضور داشتند شرکت کرد وطبق برنامه قبلی پس از ایراد سخنرانی ونمایش ،ناگهان چهل زن ودختر بی حجاب روی صحنه آمدند وبه رقص وپای کوبی پرداختند،این صحنه که در نظرمردم بسیار زشت وزننده بود موجب تعجب همگان را فراهم آورد وهمگی در بهت وغم واندوه فرو رفتند وهمه فکر می کردند که شاید شاه از این موضوع بی اطلاع باشد ،اما پس ازچند روز در تهران در میدان جلالیه ،رئیس الوزراء (محمد علی فروغی [23]) دختران مدارس را بدون چادر جمع کرد وعلی اصغر خان درضمن نطقی گفت: بعضی گمان کردند که اقدامات در شیراز خود سرانه بوده ولی بدانید که موضوع کشف حجاب بانوان رای اعلیحضرت همایونی است وبایستی درمجلس به تصویب برسد ومی رسد،این موضوع که یکی از جنایات بزرگ رضاخان بود برای مردم مسلمان خصوصا علماء سنگین تمام شد ومخالفت همگان رابرانگیخیت .
مرحوم آخوندملامحمدجوادصافی ازجمله کسانی بود که در این ضمینه مخالفت خودرا اعلام داشت وباآن مبارزه نمود ونسبت به ظلم بی حد وحصری که ازطریق کشف حجاب واختلاط زن ومرد بر سنت اسلامی می شد ،انتقاد نمود.
حضرت آیة الله العظمی حاج آقاعلی صافی در این مورد آورده اند«چون دولت جنایت کار انگلیس که رضاخان را روی کار آورد در آرزوی تسلط بر تمام نواحی این مملکت بود و می دانست که تا اسلام را از میان نبرد و مردم را به امور مذهبی بی اعتنا نسازد نمی تواند به مقصد خود راه یابد ، از این رو در صدد برآمدندکه یک سری برنامه هایی را به دست رضاخان انجام دهند و این نوکر باوفای آنها هم سریعاً دستورها را یکی پس از دیگری اجرا می کرد و مخصوصاً از وقتی که او را به ترکیه پیش نوکر جنایتکار و ضد دین خود مصطفی کمال پاشا – که بعد حتی اسم خود را هم عوض کرد و چون با پیغمبر مخالف بود نام مصطفی را هم کنار گذاشت و به کمال اتاترک نام گذاری شد – فرستادند ، در مراجعت از آنجا در اعمال ضد دین و اسلام تندتر و جسورتر گردید .
در این مسیر اقداماتی نمود که به برخی از آنها در این اشعار اشاره رفته است . یکی از این اقدام ها کشف حجاب اجباری زنان بود . اشتباه نکنید اقدام به آزادی زن نکرد ، بلکه با زور و جبر و تشکیل مجالس و اجبار مردان و زنان به شرکت لخت و نیمه لخت در آنجا و گماردن ماموران غلاظ و شداد شهربانی در هر کوی و برزن چادر و روسری از سر زنان برمی گرفتند و می زدند و می بستند و می شکستند .
حتی جشن کشف حجاب را استاندار مشهد ، نجس روان به اسم ( پاک روان [24]) در ایوان صحن نو حرم حضرت رضا علیه السلام برگزار نمود و به زور مرد و زن را برای شرکت در آن مجلس بردند . در قم هم در صحن موزه – که حالا مسقف شده – تولیت آن وقت ،جشن کشف حجاب را برگزار کرد که عکس آن مجالس را دیده ام ، به هر حال کاری کردند که نه تنها مخالف اسلام بود ،بلکه در نظر دنیایی به قول اینها متمدن هم محکوم و مردود شمرده می شد [25].»
آخوند ملامحمد جواد صافی طی قصیده ای مفصل این اقدام ضد دینی را نکوهش کرده وفرموده:
همان ملحد که خصم مال وجان است همان ناکس که سرتا پا وبال است
نبود او را بسر چون بویی از دین اهانت کرد بس با دین و آیین
نمود آن بد سرشت کمتر از زن برهنه بانوان در کوی و برزن
پی کشف حجاب آن ناکس پست بسی کشت و بسی آزرد وبس خست
زن و دختر به دست پاسبانان به هر کوی و گذر نالان و گریان
برای قسمتی اشرار بیعا ر دَ رِ فحشا گشود آن شوم غدار
چه با عفت زنی کز خوف جان داد چه آبستن زنی کو حمل بنهاد
بسا محجوبه کز ضرب لگد مُرد بسا مستوره کاندامش شده خورد
همه جا زور جشن آن گرفتند به میل خویشتن بس یاوه گفتند
همی می خواست تا از بهر این کار امام جمعه تهران کند یار [26]
ولی مردانه وار آن قائد دین نکرد او را در این تکلیف تمکین
چنان برضد او کرد استقامت که نامش ماند نیکو تا قیامت
چرا مجبور در کشف حجاب است چرا اینگونه در رنج و عذاب است
بر ایشان بیش از اندازه جفا رفت هوای نفس را بین تا کجا رفت
اگر می بود ما را غیرت دین نمی کردیم از این ظلم ، تمکین
چه خیری پس در این کشف حجاب است چه کس سیراب آخر زین سراب است
هزاران زحمت آرد بی حجابی به دلها کینه کارد بی حجابی
هزاران فتنه ها در اوست اندر هلاک عالَمی در اوست مضمر
پی قوادی زن بهر مردان عجب دامی بود از بهر شیطان
حجاب از بهر زن فخر و وقار است برایش در دو عالم ا عتبار است[27]
درجایی دیگر خطاب به پهلوی گفته:
ای که داری آرزوی انخساف ماه شرع وایکه ز اول فطرتت از بد مخمَّر کرده اند
هرچه می خواهی بگو وهرچه می خواهی بکن کار فرمایان عالم کار دیگر کرده اند
یک دو روزی گر مساعد گشت وقت ایمن مباش صد هزاران چون تو را با خاک یکسر کرده اند
این همان خانه است کاندر آن بجای عیش و نوش بستر از خاک ملکشه بهر سنجر کرده اند[28]
سرانجام دوران پهلوی اول با تمام مظالم وستمگری ها به پایان رسید وهمان گونه که این فقیه دل آگاه خبر دادآن ملعون(رضاخان) به ذلتی که عبرت همگان گردیدگرفتارشد وبه جزیره موریس تبعید وبرای همیشه تاریخ درآنجا دفن گردید،پس از او پسرش محمد رضا به سلطنت رسید ودوران جدید استعماری وبرنامه های ضد ایرانی وانسانی وخلاف شرع ،شروع شد وهمان گونه که آیة الله صافی آن روزگار را پیش بینی کرده بود ودر سروده های خود ازملت ایران می خواهد که تا هنگامی که او جای نگرفته ،کنارش بگذارند وگرنه او نیز راه پدر را ادامه خواهد داد،ایشان ضمن سروده ای می فرمایند:
اگرچه رفت آن مردود گمراه ولی آوخ که شد فرزند او شاه
نخواهد داشت جز ظلم وستم کار مثل باشد ، نزاید مار جز مار[29]
سعیدنخعی گلپایگانی
2) مبارزه باخوانین
ازجریان های جالبی که برای ایشان درطول مبارزاتشان بامستکبرین وستمگران واقع شده این بودکه درموقعی که امیرمفخم بختیاری نفوذوقدرت زیادی داشت ومخصوصاشعاع نفوذش منطقه گلپایگان وخمین رادربرگرفته بودومظالم واستکبارش شدت می یافت ودر این منطقه مطلق العنان شده ودهات وقراء متعددی رابازور واکراه تصاحب کرده وقباله می نمود، ودر موقعی که جرات وگستاخیش تاحدی رسیده بود که افرادش را مامورکرد که قوام السلطنه را که وزیر داخله بود ،درهنگام رفتن یا بازگشتن ازوزارتخانه از درشکه پایین کشیدند وبه منزل اوکه درخیابان حسن آباد بود بردند ومی خواست اورا چوب بزند،در چنین موقعیتی مرحوم آیة الله ملامحمدجوادصافی برخلاف توقع او ،که انتطارسکوت از ایشان داشت،با اومخالفت می کردواز گسترش نفوذ ومظالم او جلوگیری می نمود وبالخصوص جلو نفوذ آنچنانی وی راگرفته وقلمرو مظالم او را تقریبا درحدود کمره (خمین) متوقف ساخته بود،امیرمفخم وقتی با انواع وسایلی که دراختیارداشت نتوانست ایشان را لا اقل به سکوت وادار کند ، درمقام تهدید واذیت وتوهین به ایشان برآمد ،وشخصی را به نام شهاب لشکر باجمعی تفنگدار ومسلح برای جلب ایشان به کمره وتوهین حضوری ،ازکمره به گلپایگان فرستاد،وبه ظاهر نامه دعوتی هم به دستش داده بود ،مبنی بر این که چون حضور شما درکمره،برای مذاکره دربعضی امورضرورت دارد ،تشریف بیاورید وشهاب لشکرهم ماموریت دارند که درخدمت شماباشند.
وقتی این نامه واین جمعیت به گلپایگان رسیدوبه ایشان ابلاغ شد ،تمام طبقات نگران شدندوباحال عدم سازش وتسلیمی که در آن مرحوم دیده بودند،خطرجانی را برای ایشان پیش بینی می کردند،ماموران دولت وحکومتی ها با این که درآن موقع خیلی به ظاهربسط ید وقدرت داشتند،درخود جرات مقاومت با شخصی که به عنوان "امیر" معروف بود نمی دیدند،لذاسران طبقات مخصوصا علمای بزرگ که درآن عصردر گلپایگان کم نبودند جلساتی تشکیل دادند وچاره جویی می کردند وشهاب لشکر را تا دو روز یابیشتربه عذرهایی قانع می ساختند،وبالاخره تصمیم گرفتند که دونفرازعلمای بزرگ نیز ایشان را در رفتن به کمره وملاقات"امیر" همراهی نمایند، اما دراین اثنا شهاب لشکرازتعلل وعدم انجام فرمان امیرسخت ناراحت شده ،وشاید برای اولین بار فرمان او را با این وضع روبرو می دید،شخصا درب منزل مرحوم آیة الله صافی آمده ودر زده بود که جواب نامه امیر رابدهند،ایشان برای این که خودشان شخصا جواب نفی بدهند با قرآن استخاره کرده بودند واین آیه آمده بود که«وَکَذلِکَ جَعَلنا لِکُلُّ نَبیٍّ عَدُوّاً مِنَ المُجرمِینَ وَکَفی بِرَبِّکَ هادیاً وَنَصیراً[30]؛ واین گونه برای هرپیامبری دشمنی ازمجرمان قراردادیم ،اما همین بس که خدا هادی ویاور توست.»لذا فورا وبدون درنگ شخصا به درب منزل آمده بودند وبه شهاب لشکر گفته بودند:چه می خواهی ؟ گفته بود:جواب نامه را،ایشان فرموده بودند:امیرغلط کرده که نامه نوشته وتوهم غلط کردی که نامه آوردی،وبه داخل خانه برگشته بودند،به لطف خدا شهاب لشکر چنان مرعوب شد که از همانجا رفت ومثل این که ماموریتش را فراموش نمود،این واقعه بسیارعجیب بود زیرا اگراو بانیروهای تحت امرش وارد منزل می شدند وآقا را دستگیر می کردند هیچ یک ازمقامات دولتی ومتنفذین محلی جرات وجسارت معارضه با آن ها رانداشتند.
امیرمفخم تا زنده بود از ایشان بیمناک بود وحتی در اواخرکه آن قدرت قبلی رانداشت ویک خان وفئودال ساده بود،وسائط متعددروانه می کرد تا بلکه با ایشان دیدار کند ولی ایشان نمی پذیرفتند.[31]
3- ) مبارزه با فرقه ضالّه بهائیة
یکی دیگر از خدمات دینی ایشان ، مبارزه با فرقه ضالّه بهائیه بود . با این که آنها گلپایگان را به جهاتی مطمع نظر قرار داده بودند و چندین مرتبه با کمک و تقویت مقامات دولتی نقشه ها کشیده و اشخاصی را با بودجه های کلان برای تبلیغ از بهائیت به گلپایگان فرستاده بودند ، ولی با مبارزات و پایمردی ها و فداکاری های ایشان در آن دوران اختناق از آن مقاصد جلوگیری شد[32].
آثار و تألیفات ایشان :
1- الدُّ رَرُالبهّیة (اصول فقه منظوم ) یک دوره اصول که درقالب شعر به عربی می باشدواکثر آن ها را در اصفهان موقعی سروده اند که در30 سی سالگی بودند !؛
2- مصباح الفلاح در دو جلد :جناب آقای دکترقاسم صافی در معرفی این کتاب آورده اند«این کتاب دوبار وازجمله درسال1374هجری قمری به چاپ رسیده ویکی از بهترین کتاب ها درمعارف،مواعظ،عقایدواخلاق است،مولف دراین کتاب آیات قرآن،روایات صحیح وادب پارسی رابه هم آمیخته ومجموعه ای ساخته که اهل تفسیر،حدیث،تاریخ وشعرمی توانندازآن بهرورشوند.اگرتنها اشعارمنتخب شعرای معروف را درزمینه مباحث فوق – صرف نظرازاشعارمولف واشعارعربی – ازدیدبگذرانیم ،می بینیم که ازلحاظ ادبیات فارسی بسیارگران بهاءاست ،آیة الله سید صدرالدین صدرفرموده بود:من یک ماه رمضان درمشهدمقدس ازروی این کتاب منبررفتم ،ومردمان را موعظه کردم ،مؤلف رابرمن حقی است که هرگزفراموشش نمی کنم [33]»؛
3- گنجینه ی گهر یا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، به نظم و نثر؛
4- گنج عرفان ،مشتمل برهزارکلمه ازکلمات قصارامیرالمومنین علی علیه السلام باترجمه منثورومنظوم؛
5- گنج دانش یا صد پند ،به صورت منثورومنظوم ؛
6- اشعاری شیوا در ردّ باب و بهاء ؛
7- صافی نامه یا فیض ایزدی ، در پاسخ احمدی به پرسش هایی درمورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ؛
8- رساله در خیار عیب؛
9- حاشیه بر فرائد شیخ انصاری؛
10-التُّحف الجوادیّه فی المناقب المهدویّه؛
11-کتاب مراثی پیامبر و ائمه علیهم السلام؛
12-کلمه الحق ( تاریخچه منظوم دوره منحوس رضاخان پهلوی) ؛این کتاب حاوی بیش ازیکصدصفحه می باشد که مولف محترم تاریخ رابه نظم درآورده ودر انتخاب مطالب به صورت شعرنقش جالب وجاذب وگیرنده راپیش گرفته تا سخن هرچه هم مختصر باشد درقلوب تاثیربه سزا داشته باشد که درنثر آن تاثیر نیست ،دراین مجموعه ایشان نه تنها پرده از روی جنایت ها وخیانت های دوران رضاخان برداشته وبه صورت منظوم به معرفی او وعمالش پرداخته بلکه با روشن بینی کامل رویه پسرجنایت کاراو محمدرضا را هم پیش از آن که به قدرت برسد با نور ایمان پیش بینی نموده است.
13-دیوان اشعار ، در مدایح پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام که بیشتر در مدح حضرت مهدی علیه السلام
نگاشته شده ،این کتاب حاوی پانزده هزار بیت است که درصلابت ،استواری، دقت وباریک بینی،فصاحت وبلاغت،لطافت،ظرافت خیال ومعانی بیان ممتازاست؛
14- البشارة المیلادیة[34] ؛
15-نفایس العرفان در دو جلد و در جلد دوم که درباره امامت است ردّ بهائیّت را هم دارد .؛
16-منیة الأریب فی شرح التهذیب؛
17-رسالة فی القطع و الظن و الشک؛
18-حاشیه قوانین میرزای قمی 19- رسالة فی مسألة المؤن التی تصرف فی الغلّات؛
20-رسالة فی الخمس؛ 21 - رساله در خیار شرط 22- الجمع بین الدلیلین؛
23-اجتماع امرونهی؛ 24- تعادل و تراجیح؛ 25-بیع الوقف؛
26-الأمر بالشیء یقتضی النهی عن ضدّه[35]؛ 27- وصیة النبی(ترجمه ی وصایای نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام)؛
28- وصیة النبی(ترجمه ی وصایای نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به اباذر)
سعیدنخعی گلپایگانی
وفات
مرحوم آیة الله آخوند ملامحمدجوادصافی پس از عمری تلاش وخدمت به مردم وترویج شرع مطهَّر ومبارزه ورویارویی باستمکاران و زورمداران زمان خود، درحالی که بسیاری از مراجع وعلمای بزرگ گذشته وحال تصدیق می کنند که این عالم بزرگوارآن طورکه شایسته مقام اوبود شناخته نشد ، اودربرابرهرچه وهرکس که برخلاف مسیراسلام وولایت خصوصا برخلاف حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف قدمی یاقلمی می زد مبارزه می کرد، تألیفات و تصنیفات او بهترین دلیل براین مدعی است.
سرانجام این عالم وارسته در90سالگی درشب شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام دربیست وپنجم ماه رجب1378هجری قمری به رحمت ایزدی پیوست،پیکرمطهَّرایشان با تجلیل باشکوه توسط مردم ولایت مدار گلپایگان درزادگاهش تشییع وبه قم منتقل گردیدودر آنجا ازسوی طبقات مختلف،خصوصا مراجع تقلیدوعلما وطلاب ازمسجد امام حسن عسکری علیه السلام تاحرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام تشییع وپس ازادای نماز توسط زعیم بزرگ جهان اسلام وفخردوران حضرت آیة الله العظمی بروجردی اعلی الله مقامه الشریف،درمسجد بالاسرونزدیکی ضریح مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام به امرمعظم له به خاک سپرده شدواز سوی ایشان درهمان مسجد ،مجلس ترحیم برقرارگردید.
روز وفات ایشان درگلپایگان عزا وتعطیل عمومی اعلام گردید وتا مدت چهل روزمجالس یادبودوتجلیل از ایشان ازسوی مراجع تقلید وعلما ومردم در زادگاهش گلپایگان وتهران،قم ،نجف وبعضی دیگرازبلاد برقرارگردید[36].
[1] . میزان الحکمة ، ج 3 ، 2067.
[2] . میزان الحکمة ، ج4 ص 2840.
[3] . احزاب ، 21.
[4] میزان الحکمة ، ج 3، ص 2070.
[5] . ر . ک : صافی نامه وفیض ایزدی، ص 6.
[6] .ر.ک :اندیشه سیاسی وتاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانی ، ص398.ودانشمندان گلپایگان ،ج 3 ، ص 136.
[7] . مجله مسجد ، شماره 28 ، ص 99.
[8] . صافی نامه وفیض ایزدی، ص 7.
[9] . (یپرم)از سران مشروطه ورئیس نظمیه وازدشمنان سرسخت روحانیت بود ودر کشتن شیخ فضل الله نوری بیش ازهمه اصرارمی ورزید تا این که درموقعی که به جنگ سالارالدوله برادرمحمد علی شاه رفت تیرخورده وکشته شدوپس از آن کری امیرقشون شد.؛ (امیربهادوریا سرداراسعدجعفرقلی خان) پسرعلیقلی خان ازلیدرهای مشروطه وهم پالگی یپرم ارمنی واز کسانی بود که در رای به شهادت شیخ فضل الله نوری شرکت داشته ودر دوره سلطنت رضاخان مدتی وزیرجنگ ووزیر پست وتلگراف بود ودرآخرمورد غضب مخدوم خود واقع شدوگفتند درزندان درگذشته است،به هرحال به سوی عاقبت خودجهنم رهسپارشد.؛(سرلشکرعبدالله طهماسبی )از یاران رضاخان ودرآن موقع حکومت آزربایجان راداشت ،مدتی هم حاکم نظامی تهران بود ،عاقبت درسفری که عازم لرستان بودبه طرزنامعلومی کشته شد،مرحوم آخونددراشعارش درموردآن هاگفته:
دیگرسرداراسعد آن ستمگر که با حجاج می باشد برابر
همان لرزاده فتاک بی باک همان لامذهب مردود سفاک
رفیق یپرم نا پاک ملعون برادر باکری آن کافر دون
درآخر نیز اورا کرد مقتول چو در آدم کشی می بود مجبول
دیگرطهماسبی آن زشت کردار که فرمان داد درمجلس به کشتار
هزاران فتنه در تبریزو تهران بپا بنمود آن مردود یزدان
هم او را عاقبت دست مکافات بکشت ودید چون یاران مجازات
(کلمة الحق،ص 50)
[10] . صافی نامه وفیض ایزدی، ص 7.
[11] . ایشان درموقع دستگیری وشهادت شیخ درحال حیات نبود چون در سال 1319ق درگذشته بودولی درابتدای نهضت درقیدحیات بود.
[12] . نساء ، 141.
[13] . غافر ، 44.
[14] . ر .ک : اسلام مجسَّم ، ج1 ، 177.
[15] . مصاحبه بامجله آموزه.
[16] . مراد مرحوم آخوند خراسانی ازعلمای آن زمان درنجف بوده.
[17] . دانشمندان گلپایگان ، ج1 ، ص 112.
[18] . همان مدرک .
[19] . صافی نامه وفیض ایزدی، ص 12.
[20] . ر . ک : کتاب کلمة الحق ، ص40.
[21] . صافی نامه وفیض ایزدی، ص 11.
[22] . مصاحبه بامجله آموزه.
[23] . اودرزمان رضاخان چندین باربه نخست وزیری رسید،حتی درزمان فراراو وروی کارآمدن پسرش نیز نخست وزیربود.آخوند ملامحمدجوادر مورد اومی گوید: تمام گفته دولت دروغ است فروغی را کجا دل با فروغ است (کلمة الحق،ص68)
[24] . پاکروان که مدتی نائب التولیه واستاندار خراسان شدومرتکب آن همه کارهای خلاف وضد دین گردیدوبرای خوش خدمتی به رضاخان واظهار دشمنی بادیانت وولایت خصوصا حضرت رضا علیه السلام کارها یی کردکه نظیرش جزازدشمنان اسلام وانسانیت مثل یزید وشمرسابقه ندارد،مرحوم آخوندملامحمدجوادصافی دراشعارش درمورداوگفته:
یکی زانها است آنکو در خراسان نمود آن ظلم و بیداد فراوان
به صِرف حرف کی گرددروان پاک کسی مانند آن نا پاک سفاک
نجس باشد روان آن ستمگر که دارد بغض وافر با پیمبر
کنار مرقد شاه خراسان نمود آن قتل و توهین فراوان
(کلمة الحق ، ص 53)
[25] .مصاحبه بامجله آموزه.
[26] . مقصود مرحوم حاج سید محمد،امام جمعه تهران است که مکرر در قصه جمهوری وتغییررژیم ومساله کشف حجاب بارضاخان مخالفت کردوخداوند اورا تا آخراز شر رضاخان حفظ فرمود وبا سرفرازی از دنیارفت.
[27] . کلمة الحق ، ص 46.
[28] . صافی نامه وفیض ایزدی ، ص 12.
[29] . صافی نامه وفیض ایزدی، ص 13.
[30] . فرقان ، 31 .
[31] . دانشمندان گلپایگان ، ج 1 ، ص 114وصافی نامه وفیض ایزدی، ص 11.
[32] . دانشمندان گلپایگان ، ج 1 ، ص 120.
[33] مجله مسجد ، شماره 28 ، ص 104 .
[34] مجله مسجد ، شماره 28، ص104.
[35] . همان ، ص 121.
[36] .ر . ک : صافی نامه وفیض ایزدی، ص 7 و 14.